متفاوتترین شهید دفاع مقدس؛ مجید آرتیست آکروباتبازی که چریک و فرمانده کمیته شد
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۳۲۴۶۱۸
فاطمه پاقلعهنژاد: مجید فریدفر؛ پسری که در کنار لیلا فروهر روی پرده درخشید و به انگیزه گرفتن انتقام دختران ایرانی یکی از هزاران قهرمان ملی کشورش شد، درحالیکه هنوز خودش بیش از ۲۵بهار از عمرش نمیگذشت.
این قصه، قصه چریک مسلمانی است که ویولن را بهتر از همه همسالانش میزد اما کنارش گذاشت و اسلحه برداشت و پابهپای مصطفی چمران در اردوگاههای جنگهای نامنظم لبنان و سوریه، چریکی جنگیدن را مشق کرد و در این مسیر آنقدر استوار بود که آوازهاش به گوش یاسر عرفات هم رسید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این قصه یکی از متفاوتترین شهدای دفاع ۸ساله از میهن است. قهرمانی برآمده از دل فیلمفارسیها که به چریکی سختکوش بدل شد. قصه مجید فریدفر شهید سرافرازی که پدرش میگوید یکی از بنیانگذاران یگان ویژه نوپو بوده است.
پرده اول/از تولد تا اولین نقشچراغهای سالن خاموش میشود و چراغهای سن روشن؛ صحنه برای ورود گروه آکروبات آماده است. پدری سرحال و ورزشکار با دو پسرش روی سن میآیند و به هنرمندانهترین شکل مهارت خود را روی صحنهای به نمایش میگذارند که محل هنرنمایی ستارههای شبهای لالهزار قدیم است. در طول اجرا اما پسرک تر و فرز مدیر گروه چشمها را به خود خیره کرده است. پسری با موهایی لخت و چشمانی نافذ و مشکی. در میان حاضران در سالن فکر یکی بیشتر از دیگران مشغول پسرک شده است. صابر رهبر که تصمیم دارد یکی از اولین فیلمهای سینمای ایران را با هنرپیشههای نوجوان برای نقشهای اصلیاش بسازد. مجید که حالا کلاس سوم است، برای کاراکتر مراد تست میدهد و لیلا فروهر برای نقش لاله. هر دو دل کارگردان را میبرند و هر دو اولین نقش زندگیشان را میگیرند. نقشی که سرنوشتشان را تغییر میدهد و استعداد آنها را شکوفا میکند.
پرده دوم/نوجوانی و سفرهای کاریپسرک حالا ۱۶ساله است. در پایان نوجوانی ستاره شده و هر جا میرود مخاطبان سینما میشناسندش و برای امضا گرفتن از او صف میکشند.
او که ۷سال پرکار را در سینما گذرانده حالا برای خودش یک سوپراستار است در ابتدای راه جوانی و شهرت. سوپراستار بااخلاقی که حتی شاگرد سلمانی چند خیابان آنطرفتر میداند که وقتی با صاحبکارش دعوایش میشود و اخراجش میکنند، مجید تنها کسی است که اگر وساطت کند استاد سلمانی رویش را زمین نمیاندازد و او به کارش برمیگردد.
در این سالها و با وجود شهرت، مجید هنوز هنر آکروبات را کنار نگذاشته و با گروه آکروبات خانوادگیاش، به همراه پدر و برادرانش، سفرهای دور و درازی برای اجرای برنامه به کشورهای حاشیه خلیج فارس و هند و پاکستان دارد. سفرهایی که هرچند او را از سینمای ایران کمی دور کرده اما در یکی از سفرها در کراچی پاکستان جلوی دوربین میرود. سفرهایی که دنیای مجید را از خانه کوچک خیابان پیروزی تا اغلب کشورهای همسایه گسترده میکند.
پرده سوم/عشق به موسیقیهنرستان موسیقی، این اولین نقطه تغییر است. مجید، پسرک آکروباتیست که هنوز هم در بسیاری از شبها در کابارههای خیابان لالهزار، در حالی که مهتاب بالانس زنان روی آسمان بشکه چوبی را میگیرد و روی پاهای پدر تعادل خود را حفظ میکند، همچنان برای صابر رهبر یا دیگر چهرههای سرشناس سینمای فیلمفارسی یا نوجوانی فردین میشود یا رل پسرک جیببر فیلمهای قادری را ایفا میکند. او اما به دنبال هنری جدید است. هنری که وجه جدیدی از استعداد ذاتیاش را بروز دهد.
او که از کودکی با ویولن دمخور بود و دستگاههای موسیقی ایرانی را با این ساز غربی به زیبایی اجرا میکرد، حالا برای ادامه تحصیل هنرستان موسیقی را برگزیده، ویولن در دست گرفته و عاشقانه مینوازد.
برای پدر، برای گروه ارکستر مدرسه و کمی بعدتر، برای عشق.
پرده چهارم/نامزدهای جاودانه«من یک سال زودتر وارد هنرستان شده بودم. مجید وقتی اومد، یه پسر شیطون و بامزه و خوشتیپ بود، و چون از بچگی از طریق پدرش که کارای هنری میکردن، وارد هنر شده بود و چند تا فیلم بازی کرده بود، اکثرا تو هنرستان میشناختنش، ولی من ندیده بودمش و نمیشناختم. به مرور بیشتر با هم آشنا شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم، که چون خانوادههای هردومون مخالف بودن، ۴سال طول کشید تا راضی شن و این بود که تو هنرستان بهمون میگفتند نامزدهای جاودانه» این روایت سوی دیگر قصه مجید است. قصه اولین و آخرین عشق زمینی او. سیمین محمدحسینی دختری بود که اینگونه وارد قصه مجید شد. مجید آکروباتیست آرتیست که حالا ویولونیست هم شده بود. محمدحسینی در مصاحبه با زینب ابوطالبی در برنامه «نیمه پنهان ماه» در سال ۹۵ قصه این عشق را به تفصیل شرح داده است. از رفتوآمدهایی که روز به روز بیشتر شدند. خانوادههایی که هر دو طرف مخالف این آشنایی بودند اما عشق مسیرش را پیش برد و بدون حضور فریدفر بزرگ به ازدواج انجامید. ازدواجی درست در دل انقلاب ۵۷. وصلتی که گشت و گذار نامزدیاش، فرارهای یواشکی از خانه و زدن به دل راهپیماییهای انقلابی بود و هلهلهاش، شعارهای داغ انقلابی.
پرده پنجم/جمعه سیاه و آغاز تحولپسرک هنرمند با سبیلهای تنک، با موهایی که روی گوش پف میکردند مسیر زمین گذاشتن ویولن که عشق روزهای نوجوانیاش بود تا دردست گرفتن کلاشینکف و پوشیدن شلوار شش جیب را به سرعت یک بلوغ سپری کرد.
«از من بپرسید میگویم اتفاقات ۱۷ شهریور برای مجید نقطه تغییر بود.» اوج هیجان در میدان ژاله و پادگان نیروی هوایی. وقتی مجید با قیافهای مغموم و شوکزده به خانه برمیگردد و برای خانوادهاش از مردمی میگوید که مقابل چشمانش به گلوله بسته شدند یا نوجوانی که جلوی پایش پرپر شد.
اوج رخدادهای انقلابی ۵۷ که درست در نزدیکی خانه پدری مجید رخ داد. سالهای غلیان شعارهای انقلابی و جوانانی عدالتخواه که میخواستند نظامی نو برپا کنند و آرمانهایشان پر بود از مفاهیم برابری، ریشهکنی ظلم و مخالفت با تضاد طبقاتی.
پرده ششم/سازت را زمین بگذار!انقلاب به بار نشسته و پیروز شده. مجید و سیمین علیرغم مخالفت خانواده مجید به خانه بخت میروند. با یک مهمانی سی، چهل نفره ساده و لباس عروسی که مطابق با سلیقه مجید آماده میشود. یک بلوز آستین بلند زیر پیراهن تور عروس و یک مقنعه به جای تاج و تور روی سر عروس. سیمین میگوید: «بلوز و مقنعه را که آورد گفتم اینا چیه آخه؟ بغض کردم و گفتم من عروسم اینا رو نمیشه بپوشم، گفت: نه با اینا خیلی قشنگتری، منم اینقدر دوستش داشتم، چشم بسته همه چیز رو قبول میکردم».
دوست داشتنی که در ادامه این زندگی کوتاه هم بارها و بارها تایید میشود: «پدرم جهیزیه کاملی به ما داده بود و مجید مدام گلایه داشت. میگفت واقعا الان همه مردم میتوانند مبل، یخچال فریزر یا سرویس خواب داشته باشند؟ در عذاب بود و مدام میگفت باید این وسایل را کم کنیم. کم کم هم که بحث رفتن را پیش کشید. میگفت نمیگذارند این انقلاب ریشه بگیرد. باید برویم و جنگیدن درست را یاد بگیریم. یک اتاق کوچک گرفتیم و چون آن وسایل در اتاقمان جا نمیشدند، بیشترشان را فروختیم.» این بخشی از گفتههای همسر مجید است درباره روزهای شروع زندگی و رفتن به جنوب لبنان و البته آموزشگاه نظامی سوریه.
او از این سادهزیستی و دوری مجید از تجملات، خاطرات دیگری هم دارد. روزهای بازگشت به میهن، حضور در کلانتری تجریش و اتاق کوچک و محقر در روستای بالای دربند. از زندگی در خانهای که برای رسیدن به آن باید هر بار ۴۵دقیقه را پیاده تا تجریش میرفتند یا بر می گشتند اما بی هیچ چیز، زندگی خوشتری داشتند: «میدیدم که مجید با این سادهزیستی حالش خوب است. سخت بود، غر میزدم اما هر بار با خندهای چنان دلم را میبرد که فراموش میکردم.»
سیمین محمدحسینی سادهزیستی این چریک چپگرای عدالتخواهی که حالا از دنیای پر زرق و برق موسیقی و هنر به مسئول کمیته تجریش بدل شده بود را در یک جمله بینظیر، اینطور توصیف میکند: «مجید نه وصیتنامه داشت نه چیزی. مجید چیزی در این دنیا نداشت که برایش وصیتنامه بنویسد. او دنیایش را جور دیگری ترسیم کرده بود. یکی از رفقایش میگفت قبل شهادت برایم نامه نوشته بود اما آخر سر پارهاش کرده و گفته بود نمیخواهم بعد از من نامهای برایش بماند که بخواند و درگیر من بکندش.»
گفتهای که اسناد موجود در بنیاد شهید، مهر تائیدی بر آن است. چک لیستی پر از خالی که نشان میدهد از مجید هیچ سندی غیر از چند عکس در لحظه شهادت و چند تصویر یادگاری بر جای نمانده است.
پرده هفتم/آخرین نقش«یک روز آمد خانه و گفت میخواهم بروم جبهه. گفتم اجازه نمیدهم. کمی فکر کرد و گفت: ایرادی نداره، من نمیرم ولی شما بیا با هم برویم یکی از این هتلهایی که جنگزدهها در آن زندگی میکنند. میخواهم با دختر ۱۲سالهای آشنایت کنم که دشمن بلایی سرش آورده که تحمل شنیدنش را هم نداری. اگر من نروم از حق او دفاع کنم، آنها که مشغول تجارت هستند نروند، آنها که به دنبال پست و مقام سیاسی هستند نروند، تو هم که سنت بالاست و نمیتوانی بروی، چه کسی از حق این دختر دفاع کند؟» این روایت پدر مجید است از روزی که مجید رضایتش را برای رفتن به جبهه جلب کرد و برای یک ماموریت ۴۵روزه راهی شد.
۱۲خرداد ۱۳۶۰، آبادان. شهری که برای مجید آشناست. پدرش میگوید بارها از طرف پالایشگاه عید نوروز برای اجرای برنامه به آنجا دعوت شدهاند و مردم آبادان روزگاری برای امضا گرفتن از مجید صف میکشیدند. اینبار اما مجید برای امضا دادن راهی نشده بود. او به آبادان رفته بود تا از خاک مردمش دفاع کند. او به آبادان رفته بود تا اینبار، با جانش، در آخرین نقشش به زیبایی هنرنمایی کند.
مجید حالا در سالهاست که در قطعه 25 بهشت زهرا آرمیده. در همسایگی شهید احمد کشوری. اما به اندازه همسایهاش شناختهشده نیست و کمتر کسی از سرنوشت متفاوتش اطلاعی دارد. او که روی سنگ قبرش هم هیچ نشانی از گذشتهاش دیده نمیشود، تنها یکی از هزاران ستاره آسمان ایران است که قصه زندگیاش متفاوت از روایت معمول از زندگی شهدای دفاع مقدس است. او که در حیاط کوچک باصفایی در خانه انتهای کوچه ششم قد کشید. همان جا که محرمها با پدر عجیبترین تکیه تهران را دایر میکردند. تکیهای که عزادارانش در آن سالهای عزاداریهای دلی، کلی چهره فیلمهای فارسی، هنرپیشههای تلویزیون و قهرمانهایی بودند که شاید آوردن اسمشان هم حالا منشوری باشد و مستوجب سانسور.
۲۵۸۲۵۸
کد خبر 1465996منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: شهیدان دفاع مقدس و انقلاب اسلامی سینمای ایران محمد علی فردین سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۳۲۴۶۱۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ویژگیهای منحصربهفرد مردم اصفهان در دفاع مقدس استثناء است
ایسنا/اصفهان یک پژوهشگر دفاع مقدس با بیان اینکه ویژگیهای منحصربهفرد مردم اصفهان در دفاع مقدس استثناء است، گفت: اگرچه دشمن تغییراتی را با جنگ شناختی و جنگنرم ایجاد کرده است، اما امروزهم در همه برنامهها و مراسم دینی و مذهبی، نام اصفهان در صدر است و مردم اصفهان همچنان رنگ و سبقه دینی خود را حفظ کردهاند.
اصفهان در طول تاریخ کشور همچون نگینی در پهنه ایران درخشش داشته و این تلألو را در همه عرصهها حفظ کرده است، دفاع مقدس یکی از عرصههایی است که بسانِ هنر، صنعت و تاریخ، اصفهان در آن سرآمد است و تقدیم ۲۴ هزار شهید برای حفظ ایران عزیز گواه ارزشمند و عظیمی بر این مدعاست.
محسن نصری، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در گفتوگو با ایسنا ضمن اشاره به اینکه ما بعد از پیروزی انقلاب مقطعی داریم که با عنوان «جنگ ماقبل جنگ» شناخته میشود، اظهار کرد: در این مقطع گروهکهای مختلف در ۴ گوشۀ کشور یعنی کردستان، گنبد و ترکمن صحرا، سیستان بلوچستان و خوزستان با عناوین مختلفی مثل خلق کُرد، خلق ترکمن، خلق بلوچ و خلق عرب با تحریک دشمنان سربرآورده و درگیریها و بحرانهایی را ایجاد میکردند تا با ناامن کردن کشور مانع از استقرار نظام جمهوری اسلامی شوند.
او ادامه داد: از سوی دیگر، آغاز تهاجم بعثیها به کشور ما ۸ اسفند ۵۷ یعنی دو هفته پس از پیروزی انقلاب با حمله به منطقه سیرین در غرب کشور مرز شهرستان بانه و عراق اتفاق افتاد، تا ۳۱ شهریور ۵۹ بیش از ۷۰۰ مورد حمله به ۱۴۰۰ کیلومتر مرز ایران و عراق انجام شد و سرانجام شهریور ۵۹ جنگ سراسری آغاز میشود. در دوران جنگ مانند قبل از جنگ که کشور همزمان درگیر بحرانهای داخلی و حملات خارجی بود، مجموعه سپاه و بسیج اصفهان نقش اساسی ایفا میکنند. با پیروزی انقلاب اسلامی کمیته دفاع شهری در خیابان کمال اسماعیل اصفهان در محل ساواک قبلی و با حضور افرادی مثل مرحوم پرورش، حجتالاسلام سالک و آقای رحیم صفوی و ... تشکیل میشود و بعد از آن ابتدای سال ۵۸ این مکان به سپاه اصفهان تبدیل میشود.
نصری اضافه کرد: اولین نیروهایی که برای مقابله با اشرار و تشکیل سپاه به منطقه سیستان و بلوچستان میروند شهید کفعمی و شهید مهندس ولیالله نیکبخت از اصفهان هستند، یا در کردستان و آزادسازی شهر پاوه نیروهای اصفهان از اولین افراد بودند که برای مقابله با بحران خلق کرد و آزادسازی شهر پاوه با محوریت شهید چمران شرکت داشتند که تعدادی از نیروهای اصفهانی هم در همان زمان به شهادت رسیدند، پس از آن در جریان آزادسازی شهر سنندج در اردیبهشت ۵۹ سه مجموعه ایفای نقش دارند، نیروهای سپاه اصفهان به فرماندهی آقای رحیم صفوی، نیروهای گردان دو سپاه تهران به فرماندهی احمد اسلیمی که اهل اصفهان است و نیروهای ارتش به فرماندهی شهید صیاد شیرازی که او هم در اصفهان خدمت میکرد.
او ادامه داد: درواقع به نوعی فرماندهی سه ضلع آزادسازی سنندج با نیروهای اصفهانی بود و به همین دلیل هم بود که شهدای اصفهان در غرب کشور و کردستان، بیش از شهدای خودِ استان کردستان است در جریان خلق عرب و درگیریهای خوزستان هم نیروهای اصفهان حضور داشتند، و در بحران گنبد و ترکمن صحرا هم دربهمن ۵۸ از سپاه اصفهان شهید خرازی و نیروهای اصفهان اعزام میشوند. درواقع در این دوران سخت کشور، سپاه و بسیج اصفهان نقش محوری هم در فرماندهی و هم در مبارزات میدانی داشت.
این استاد دانشگاه با اشاره به آغاز جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۵۹ گفت: بعد از شروع جنگ، بازهم نیروهای بسیج و سپاه اصفهان اولین نیروهایی بودند که برای مقابله با حملات بعثیها اعزام میشوند، سردار حجازی که سه پیش در سوریه به شهادت رسیدند و در زمان شهادت جانشین نیروی قدس سپاه پاسداران بودند، در مصاحبهای که با ایشان داشتم روایت کردند که روز بعد از آغاز جنگ همراه با شهید مسجدیان به دیدار حجتالاسلام سالک رفتیم که فرمانده سپاه اصفهان بودند، و با پیکانی که از سپاه گرفتیم برای فراهم کردن مقدمات حضور رزمندگان اصفهانی در جنوب کشور به سمت اهواز حرکت کردیم.
رتبه اول شهدای جنگ تحمیلی از آنِ اصفهان است
نصری افزود: در پی آن گروههای مختلفی به سمت اهواز میآیند و در نهایت با هدایت سردار رحیم صفوی در منطقه دارخوین که نام روستایی بین اهواز و آبادان بود جلوی بعثیها را میگیرند. شهید خرازی که در کردستان فرمانده گردان ضربت بودند و در آزادسازی سنندج نقش محوری داشتند مهر ۵۹ از کردستان به اهواز میآیند و خط پدافندی با نام خط شیر را تشکیل میدهند. در واقع هسته اولیه تشکیل لشکر امام حسین(ع) از سپاه اصفهان در دارخوین با حضور شهید خرازی، شهید محمدرضا زاهدی و... شکل میگیرد.
او اضافه کرد: اصفهانیها در دفاع مقدس ویژگیهای شاخص و منحصر به فردی دارند که در کشور استثناء است، اول آنکه ۲۴ هزار شهید استان اصفهان، نسبت به جمعیت، رتبه اول را در شهدای جنگ تحمیلی به اصفهان داده است، ویژگی دیگر آن است نیروها و فرماندهان اصفهانی نه تنها در یگانهای اصفهانی مثل لشکر امام حسین(ع) و لشگر ۸ نجف اشرف حضور داشتند، بلکه در استانهای دیگرهم نقش فرماندهی داشتهاند، برای مثال فرمانده لشکر ۲۵ کربلا از شمال کشور، سردار مرتضی قربانی بود که از نیروهای اصفهان هستند، فرماندهی تیپ قمر بنی هاشم از استان چهارمحال و بختیاری بر عهده سردار کریم نصر بود و بعد از آن سردار زاهدی فرماندهی را بر عهده داشتند، در واقع نیروهای اصفهان در لشکرها و یگانهای مختلف هم در سطح فرماندهی و هم در سطح رزمندگان نقش محوری و حضور پررنگ داشتند.
این پژوهشگر دفاع مقدس با اشاره به نقش پررنگ و محوری اصفهان در جریان انقلاب و دفاع مقدس، بیان کرد: اولین اعتراضات مردمی و اولین حکومت نظامی در زمان پهلوی در اصفهان اتفاق افتاد و بعد از آن در جریان انقلاب و دفاع مقدس، مردم اصفهان همواره سرآمد بودهاند و این امر از یک سهگانه در اصفهان ناشی میشود؛ اصفهان را شهر گنبدهای فیروزهای میخوانند، گنبد محل عبادت است و بیش از ۹۰ درصد شهدای ما نیز در جریان انقلاب و دفاع مقدس افراد فعال در همین مساجد بودهاند، این گنبدهای فیروزهای در طی تاریخ به پرچمهای مشکی عزاداری امام حسین(ع) تبدیل شد. مراسم عزاداری اهل بیت از ویژگی شاخص اصفهان است که در ایام مختلف سال در مساجد حسینیهها و منازل برگزار میشود.
نصری اضافه کرد: حضور پررنگِ عبادت در مساجد و عزاداری اهلبیت در زندگی مردم، تربیت این نیروهای ارزشمند برای کشور و انقلاب و این شهدای بزرگ را رقم زد که از نظر توانمندی و نقش ویژه در دفاع مقدس بینظیر هستند، در واقع نقش بیبدیل اصفهان به دینداری و ولایتمداری مردم این دیار بازمیگردد که خود را در انقلاب و دفاع مقدس به خوبی نشان داد.
او تصریح کرد: اگرچه ما در سطح کشور و اصفهان تغییر و تحولات فرهنگی را شاهد هستیم و دشمن تغییراتی را با جنگ شناختی و جنگنرم ایجاد کرده، اما امروز هم در همه برنامهها و مراسم دینی و مذهبی مثل مراسم اربعین، عزاداری های محرم و اعتکافها نام اصفهان در صدر است، در واقع مردم اصفهان همچنان رنگ و سبقه دینی خود را حفظ کردهاند اگرچه باید در زمینههای فرهنگی، شناختی و اقناعی برای نسل جوان فعالیتهای بیشتری انجام دهیم.
انتهای پیام