نظریه عشق مضاعف: نظریه مثلث عشق و نظریه قصه عشق
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۶۱۱۳۴۴
عشق یکی از مفاهیمی است که بسیاری از ما آن را در زندگی تجربه می کنیم. انواع عشق به صورت علمی توسط استرنبرگ بررسی شده و آزمون ارزیابی آن تحت عنوان تست عشق در بسیاری از مطالعات به کار رفته است. نظریه عشق مضاعف آنچه در گذشته دو نظریه جداگانه بود را با هم ادغام می کند: نظریه مثلث مثلث عشق و نظریه قصه عشق.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در این مقاله نظریه عشق استرنبرگ در دو محور اصلی آن یعنی نظریه مثلث عشق و نظریه قصه عشق مورد بحث قرار می گیرد. محور اول اشاره به 8 مولفه عشق دارد که توسط تست عشق مثلثی سنجیده می شود. محور دوم نیز 5 قصه کلی و 25 قصه فرعی در رابطه با عشق بین فردی را مدنظر قرار می دهد. این دیدگاه نیز توسط تست قصه عشق استرنبرگ مورد ارزیابی قرار می گیرد. به طور کلی این دو رویکرد را می توان مهمترین الگوهای ارائه شده در حوزه روانشناسی عشق و ازدواج دانست.
نظریه مثلث عشقنظریه مثلثی عشق بیان می کند که عشق را می توان بر اساس سه جز درک کرد که با هم می توان رئوس مثلث را تشکیل داد. این سه مولفه عبارتند از؛ تعهد، اشتیاق، صمیمت. هر جنبه بخش متفاوتی از عشق را نشان می دهد.
صمیمیت به احساس نزدیکی، پیوند و تعلق در روابط عاشقانه اطلاق می شود. بنابراین، این احساساتی را شامل می شود که باعث ایجاد گرما و کحبت در یک رابطه عاشقانه می شود.
اشتیاق یا شور به انگیزه هایی اشاره دارد که حرارت و جاذبه جنسی و پدیده های مرتبط با آن در روابط عاشقانه را شمال می شود. این مولفه شامل شامل منابع انگیزشی و سایر اشکال برانگیختگی است که منجر به تجربه هیجان و برانگیختگی در یک رابطه دوستانه می شود.
تعهد به تصمیمی اشاره دارد که باعث می شود شخص در بلند مدت، برای حفظ این عشق بجنگد و ثابت قدم بماند.
مولفه های عشق با یکدیگر تعامل دارند. به عنوان مثال، صمیمیت بیشتر ممکن است به اشتیاق یا تعهد بیشتر منجر شود، همانطور که تعهد بیشتر ممکن است به صمیمیت بیشتر منجر شود، یا با احتمال کمتری به اشتیاق بیشتر. بنابراین، به طور کلی، اجزا عشق قابل تفکیک هستند، اما با یکدیگر تعامل دارند. اگرچه هر سه مولفه عشق از بخشهای مهم روابط عاشقانه می باشند، اما اهمیت آنها ممکن است از یک رابطه به رابطه دیگر یا با گذشت زمان در یک رابطه معین متفاوت باشد. در حقیقت، انواع مختلفی از عشق را می توان با محدود کردن موارد مختلف ایجاد کرد. سه مولفه عشق وقتی به صورت ترکیبی در نظر گرفته شوند، هشت نوع عشق را ایجاد می کنند. در زیر به برخی از این موارد اشاره خواهیم کرد:
فقدان عشق: در این نوع عشق هیچ یک از مولفه های عشق حضور نداشته و رابطه در معرض خطر قرار دارد.
عشق همدلانه: در این عشق اشتیاق و تعهد کم و صمیمت بالاست. مانند عشقی که با دوستان صمیمی داریم.
عشق هیجانی: در این عشق شور و شوق بالا می باشد. این عشق ممکن است زودگذر باشد چرا که صمیمت و تعهد پایین است.
عشق متعهدانه: این نوع عشق تعهد بالا و هیجان شدید و صمیمت در سطح پایین است.
عشق رمانتیک: این نوع عشق بیانگر اشتیاق و صمیمت بالا اما احساس تعهد پایین است.
عشق ساده انگارانه: عشقی است که در آن اشتیاق بالا اما صمیمیت کم است.
عشق آرمانی: عشقی است که فرد هرسه عنصر را در سطح بالایی در خود تجربه می کند.
مثلث عشق به دو عامل بستگی دارد؛ میزان عشق و تعادل عشق. تفاوت در مقدار عشق با مناطق مختلف مثلث عشق نشان داده می شود: هرچه مقدار عشق بیشتر باشد، مساحت مثلث بیشتر خواهد بود. تفاوت در تعادل سه نوع عشق با اشکال مختلف مثلث نشان داده می شود. به عنوان مثال، عشق متعادل با یک مثلث متساوی الاضلاع نشان داده می شود.
نظریه قصه عشق
مثلث های عاشقانه از داستان ها سرچشمه می گیرند. تقریباً همه ما در معرض تعداد زیادی داستان متنوع قرار داریم که برداشت های مختلفی از نحوه درک عشق را منتقل می کنند. برخی از این داستان ها ممکن است صریحاً به عنوان داستان های عاشقانه در نظر گرفته شوند. سایر موارد ممکن است داستان های عاشقانه ای داشته باشند که در متن داستان های بزرگتر گنجانده شده است. در هر صورت، فرصت های متنوعی برای مشاهده تصورات مختلف از آنچه عشق می تواند به ما ارائه شود، اوجود دارد. این داستان ها ممکن است با تماشای افراد در روابط ، با تماشای رسانه یا خواندن داستان ها مشاهده شود. بنابراین در اثر قرار گرفتن در معرض چنین داستان هایی، با گذشت زمان داستان های خود را در مورد اینکه عشق چیست یا باید چگونه باشد شکل می دهیم.
اگرچه داستانهایی که ما می سازیم مربوط به خود ماست، اما از تجربه ما در زندگی در جهان ناشی می شوند. از داستانهایی که ممکن است در نوجوانی شنیده باشیم، از مدلهای روابط عاشقانه ای که در اطراف خود در والدین و بستگان مشاهده می کنیم، از تلویزیون و فیلم، از مکالمه با افراد دیگر در مورد روابط آنها ، و غیره.
اگرچه تعداد داستانهای احتمالی بی نهایت است ، به نظر می رسد ژانرهای خاصی از داستانها بارها و بارها در تجزیه و تحلیل های آزمایشی که از ادبیات، فیلم و توصیفات شفاهی مردم از روابط انجام داده ایم، ظهور می کنند. برخی از این داستان های رایج عبارتند از:
اعتیاد: دلبستگی شدید با اضطراب و ترس از دست دادن شریک
هنر: عشق به شریک زندگی برای جذابیت جسمی
تجارت: روابط به عنوان گزاره های تجاری؛ پول، قدرت و ...
فانتزی: انتظار ازدواج با یک شاهزاده و موفقت برای همیشه
بازی: عشق به عنوان یک بازی یا ورزش
باغبانی: نیاز پرورش روابط به طورمداوم
دولت خودکامه: یکی از شرکا بر دیگری سلطه دارد یا حتی آن را کنترل می کند.
دولت دموکراتیک: دو شریک به طور یکسان قدرت مشترک دارند.
وحشت: روابط وقتی جالب می شوند که همسرتان را وحشت زده کنید.
خانه و خانه: روابط از طریق توسعه و نگهداری از خانه
شوخ طبعی: عشق عجیب و خنده دار است.
رمز و راز: عشق یک رمز و راز است.
پلیس: باید مطمئن شوید که همسرتان همشیه درست رفتار می کند.
پورنوگرافی: عشق کثیف است و دوست داشتن یعنی تنزل یا فرومایه شدن.
دین: نگاه به عشق به عنوان مجموعه ای از احساسات و فعالیت های توصیه شده در دین.
ایثار: دوست داشتن این است که از خودتان بگذرید یا کسی از خودش برای شما بگذرد.
علم: عشق را می توان درست مثل هر پدیده طبیعی دیگر درک، تحلیل و تجزیه کرد.
خیاطی: عشق همان چیزی است که شما آن را درست کنید.
تئاتر: عشق با اعمال، صحنه ها و خطوط قابل پیش بینی، نوشته شده است.
سفر: عشق یک سفر است.
جنگ: عشق مجموعه ای از نبردها در یک جنگ ویرانگر اما ادامه دار است.
نظریه عشق استرنبرگ با در نظر گرفتن انواع عشق و قصه های عشق سعی می کند تا این موضوع را به صورت علمی بررسی نماید. در این راستا برای سنجش انواع عشق تست قصه عشق و تست مثلث عشق را تنظیم نموده است که می تواند آگاهی خوبی به افراد به منظور انتخاب شان دهد. مقالات علمی زیادی در سراسر جهان نظریه عشق استرنبرگ را به صورت عملی مورد بررسی قرار داده و نشان داده اند که مفاهیم گفته شده توسط وی می تواند پیش بینی کننده خوبی برای موفقیت زناشویی باشد. به منظور سنجش سبک عشق ورزی خود می توانید به سایت ای سنج مراجعه کنید.
کد خبر 556705 برچسبها عشق روانشناسی مجله روانشناسیمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: عشق روانشناسی مجله روانشناسی روابط عاشقانه نظریه مثلث نشان داده داستان ها نظریه عشق مثلث عشق یک رابطه نوع عشق
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۶۱۱۳۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فاشیسم با یک سلاح جدید بازگشته است: نظریه توطئه!
فرارو- جهان در حال آغاز یک تغییر است. سیاستها و ایدئولوژیهای راست افراطی از حاشیه طیفهای سیاسی بیرون میآیند و در حال قرار گرفتن در متن و جریان اصلی سیاست هستند. این یک تغییر خطرناک است به ویژه با دانستن مسیری که به فاشیسم در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میلادی منتهی شد. فاشیسم مدرن که اغلب از آن تحت عنوان نئوفاشیسم یاد میشود علیرغم ارتباط با میلیتاریزاسیون (نظامی سازی) و فتوحات سرزمینی، ایدئولوژیهای امپریالیستی را کنار گذاشته است. در عین حال، به نظر میرسد که نئوفاشیسم سلاح کاملا جالبی را در دست گرفته است: نظریههای توطئه.
به گزارش فرارو به نقل از فِرآبزرور، رهبرانی مانند "ویکتور اوربان" نخست وزیر مجارستان و "دونالد ترامپ" رئیس جمهور پیشین ایالات متحده نظریههای توطئهای را تداوم میبخشند که باعث قطبی شدن پایگاه رای دهندگان میشود و بر شدت دفاع از ایدئولوژیهای ملی گرایانه افراطی میافزاید. به نظر میرسد که فاشیسم چهره جدیدی به خود گرفته است. دیگر نظریه پردازان توطئه و نئوفاشیستها محصور در گوشههایی از فضای مجازی نیستند. مقامهای منتخب اکنون به طور فزایندهای ایدههای راست افراطی را عادی سازی کرده و آن را تبدیل به جریان میسازند. در سرتاسر عرصه بین المللی گروههای راست افراطی بی سر و صدا به جریان اصلی نفوذ کرده اند بدون آن که باعث ایجاد خشم ناگوار ناشی از یک کودتا شوند.
نقطه اتصال بین نئوفاشیسم و نظریه توطئه"بنیتو موسولینی" ایدئولوژی فاشیسم را در دهه ۱۹۲۰ معرفی کرد. فاشیسم پاسخی ارتجاعی به کمونیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم بود. نئوفاشیسم تکرار مدرن آن است. نئوفاشیسم طیفی از باورها و عملکردهای ملی گرایانه افراطی را در بر میگیرد و مواضع چپ، چپ میانه و راست میانه را رد میکند. این شکل مدرن فاشیسم با برتری نژادی، پوپولیسم، اقتدارگرایی و بومی گرایی مشخص میشود. نئوفاشیسم به شدت با لیبرال دموکراسی، مارکسیسم، کمونیسم و سوسیالیسم مخالف است و اغلب ایدههای بیگانه هراسانه و دیدگاههای مهاجرستیزانه را ترویج میکند. نئوفاشیستها تمرکز متعصبانهای بر کشور خود و مسائل آن دارند و مهاجران، لیبرالها و افراد دارای هویتهای نژادی مختلف را مقصر معضلات کشورشان قلمداد میکنند.
ابزار رایج نئوفاشیسم نظریه توطئه است. نظریه پردازان توطئه معتقدند که یک موقعیت یا رویداد نتیجه یک نقشه مخفیانه توسط بازیگران تاثیرگذار است که اغلب با انگیزههای سیاسی انجام میشود. هر نظریه در مورد توطئه یک نظریه توطئه نیست. بلکه این اصطلاح حاکی از تکیه بر تعصب یا شواهد ناکافی است. اغلب نظریههای توطئه با استدلالهایی تقویت میشوند و جایی که شواهدی با نظریه توطئه مغایرت دارند از ان استدلالها به عنوان پشتیبان تفسیر نظریه توطئه استفاده میشود.
بسیاری از جناحهای نئوفاشیست از نظریههای توطئه برای افراطی کردن افراد و تقویت دستورکار و برنامههای شان استفاده میکنند. سپس در فرایند رادیکالیزه یا افراطی کردن فرد ایدههای مرتبط با وجود خطر و ضرر به فرد القا میشود. نئوفاشیستها به دنبال متقاعد کردن افراد به پذیرش این باور هستند که شیوه زندگی انان در معرض خطری فوری قرار دارد.
نظریه "جایگزینی بزرگ" "رنو کامو" نویسنده فرانسوی مبتنی بر این فرض است که "نخبگان" در حال تنظیم جایگزینی اروپاییهای سفیدپوست با غیراروپاییها هستند.
"برنتون تارانت" ۲۹ ساله پیش از تیراندازی در تاریخ ۱۵ مارس ۲۰۱۹ به سوی مسجد النور و مرکز اسلامی لینوود واقع در کرایست چرچ در نیوزیلند نظریه "جایگزینی بزرگ" را در قالب یک مانیفست مورد تاید قرار داده بود. "جایگزینی بزرگ" با روایت "نسل زدایی سفیدپوستان" پیوند پیچیدهای دارد که بر برتری نژاد سفیدپوست تاکید میکند و ترس از جابجایی جمعیتی را ترویج مینماید.
گروههای نئوفاشیست از این نظریه استفاده میکنند تا با تداوم ایجاد ترس افراد را به طور مستقیم رادیکالیزه کنند. احزاب جناح راست اغلب این ایدهها را پرورش میدهند و تبلیغ میکنند تا حمایت رای دهندگان را از یک دولت قدرتمند برای ایفای نقش ناجی تضمین نمایند.
بنابراین، نئوفاشیسم و ترویج نظریههای توطئه دست به دست یکدیگر میدهند. آنها یکدیگر را برای ایجاد یک قرارداد اجتماعی جدید بین دو گروه تقویت میکنند: بخشی از جامعه که با ترس به جهان لیبرال دموکراتیک مینگرد و احزاب سیاسی که بازگشت نئوفاشیسم را تنها راه توقف انحطاط و هرج و مرج جهان میدانند.
بازگشت فاشیسم در اروپاحزب فیدز تحت رهبری اوربان از سال ۲۰۱۰ میلادی در قدرت بوده است. تحت رهبری او مجارستان نه تنها به یکی از ضد اروپایی ترین، طرفدار روسیهترین و طرفدار چینترین کشورهای اتحادیه اروپا تبدیل شده بلکه به یکی از محافظه کارترین و ضد مهاجرتترین کشورها نیز تحت دفاع فرضی از ارزشهای سنتی و کاتولیک تبدیل شده است.
مجارستان علیرغم عضویت در اتحادیه اروپا آن اتحادیه را تهدیدی برای چشم انداز ترسیمی اوربان به منظور داشتن یک جامعه و اقتصاد ملی گرا قلمداد میکند. اوربان در طول کارزار انتخاباتی اروپا در سال ۲۰۱۹ میلادی پوستری با چهره "جورج سوروس" سرمایه گذار و کنشگر سیاسی مجارستانی "ژان کلود یونکر" رئیس وقت کمیسیون اروپا راه اندازی کرد. روی پوستر نوشته شده بود:"شما این حق را دارید که بدانید بروکسل در حال برنامه ریزی برای انجام چه کاری است". در آن زمان "مارگاریتیس شیناس" سخنگوی ارشد یونکر دولت مجارستان را به طرح نظریههای توطئه علیه اتحادیه اروپا متهم کرد.
آن پوستر به سهمیههای اجباری جابجایی مهاجران اشاره داشت که توسط اتحادیه اروپا تعیین شده بود. از دید حزب فیدز تحت رهبری اوربان یونکر از نفوذ و سرمایه خود برای نابودی فرهنگ اروپایی از طریق طرحهایی برای پذیرش دسته جمعی پناهجویان استفاده میکرد. اتحادیه اروپا اخراج مهاجران مجارستان را غیرقانونی اعلام کرد، اما مجارستان اتحادیه اروپا را به حمله علیه ارزشهای آن کشور متهم کرده بود.
شهروندان مجارستان این نگرانی را دارند که ارزش ها، فرهنگ و هویت شان به مثابه یک ملت از سوی اتحادیه اروپا مورد هجمه قرار گیرد. رهبران بروکسل در عمل مجارها را منزوی کرده و آنان را از رهبری اتحادیه اروپا ناامید ساخته اند. آنان از خود میپرسند چگونه میتوانند از رهبری اتحادیه اروپا پیروی کنند در حالی که به نظر میرسد آن اتحادیه از هویت ملی آنان محافظت نمیکند؟ اینجاست که فریبنده بودن رهبری فردی مانند ویکتور اوربان نمایان میشود.
سادگی روایات اخلاقی اوربان جذابیت او را بیش از پیش تقویت میکند و جهت روشنی را ارائه میدهد و اتحادیه اروپا را به عنوان نهادی که هدف پاکسازی هویت قومیتی مجاری را در سر دارد به مردم مجارستان معرفی میکند. این موضوع باعث ایجاد کیش شخصیتی شده که در آن اوربان نماینده کامل هویت مجارستانی است. این امر همراه با شخصیت رهبری قوی اوربان، مجارهای میانه رو را جذب میکند و آنان را به این نتیجه میرساند که او مصمم به حفظ هویت و ارزشهای مجارستان است. از این رو حتی مجارهای میانه رو نیز به سمت جناح راست سوق پیدا میکنند موضوعی که اصول دموکراتیک مجارستان را تهدید خواهد کرد. جذابیت اوربان ناشی از نظریههای توطئه به افراد سرخورده و افراطی اجازه میدهد تا تقصیر را به گردن اتحادیه اروپا انداخته و ان نهاد را برای پاک کردن هویت قومی مجاری مصمم بدانند. اوربان یک بدیل را ارائه میدهد.
او در کنفرانسی با حضور نمایندگان جریانهای راستگرای اروپایی گفته بود: "اگر اثبات شود رهبری بد است باید جایگزین شود". برای یک مجار سرخورده که احساس میکند هویت اش در معرض خطر قرار دارد اوربان راستگرا و نئوفاشیست به مثابه یک پناه قلمداد میشود. فقدان رهبران جذاب شهروندان میانه رو را به سمت رهبران سیاسی شجاع و ضد سیستمی سوق میدهد که راه حلهای تند و تیز و انقلابی برای مشکلات سیستمی ارائه میدهند از آنجایی که تودههای میانه رو بیش تری به سمت رهبران رادیکال و نئوفاشیست روی میآورند دموکراسی در پرتگاهی خطرناک قرار گرفته است.
دموکراسی در ایالات متحده مورد حمله قرار گرفته استپدیده نئوفاشیسم محدود به مرزهای اروپا نیست. علیرغم مشکلات حقوقی بی شمار دونالد ترامپ پیشتاز جمهوری خواهان برای راهیابی دوباره به کاخ سفید است تا تبدیل به چهل و هفتمین رئیس جمهور ایالات متحده شود. البته ممکن است تا زمان برگزاری انتخابات اتفاقات زیادی رخ دهند با این وجود، نتایج تمام نظرسنجیها نشان میدهند که ترامپ از بایدن جلوتر است. او در اکثر ایالتهای نوسانی نامزد پیشتاز است. شرکت کنندگان در نظرسنجی ترامپ را بیش از بایدن در زمینه اقتصاد قابل اعتماد میدانند.
هم چنین، واضح است که ترامپ از زمانی که کاخ سفید را ترک کرد نظرش را به خصوص درباره ادعای تقلب انتخاباتی تغییر نداده است. او کماکان از این نظریه دفاع میکند که نتایج انتخابات ۲۰۲۰ میلادی به سرقت رفته است. ترامپ علیرغم مواجهه با ۹۱ فقره اتهام کیفری از جمله یک پرونده فدرال در مورد سازماندهی توطئه برای کلاهبرداری و فریب درون سیستم انتخاباتی امریکا معتقد است که "قربانی یکی از بزرگترین کارزارهای بدنام کننده افراد در طول تاریخ ایالات متحده" قرار گرفته است.
این در حالیست که هیچ گونه شواهد و مستنداتی وجود ندارند که نشان دهند ادعای او درباره تقلب در انتخابات ۲۰۲۰ صحت دارد. با این وجود، بسیاری از گروه ها، سازمان ها، پلتفرمهای رسانهای و گروههای شبه نظامی در جناح راست هنوز از این ادعای ترامپ و از شخص او حمایت میکنند. نامزدی ترامپ ریشه محکمی در آرمانها و ایدههای جنبش موسوم به MAGA (امریکا را دوباره عظمت ببخش) دارد. در میان اعضای آن جنبش میتوان طرفداران نظریه جایگزینی بزرگ را یافت که معتقدند یک توطئه بین المللی وجود دارد که هدف آن "مهندسی مهاجرت افراد غیر سفیدپوست به کشورهای از نظر تاریخی با جمعیت سفیدپوست" است. آنان این به زعم خود توطئه را تلاشی برای "جایگزینی" سفیدپوستان با نژادهای دیگر میدانند. ایده آنان این است که در این باره باید بر سوء ظن ناشی از ترس از "دیگران" که متفاوت از "ما" هستند تاکید نمایند.
برای جمعیتی که از قبل عمیقا نگران ریشه کن شدن ازادیهای فردی شان از سوی دولت فدرال امریکا هستند نظریههای توطئه راهی برای فرو نشاندن سرخوردگی راست میانه ارائه میدهد. در این میان بخش عمده خشم اجتماعی مردان سفید پوست محافظه کار به سوی طرفداری از این جریان سوق پیدا کرده است. محافظه کاران از ترس از دست دادن ازادی شان خشم خود علیه دولتهایی که به زعم شان اجاره ورود مهاجران از نژادهای دیگر را به کشور میدهند هدایت میکنند؛ بنابراین برای چنین پایگاه رای دهنده راستگرای آشفتهای دیگر رهبران سیاسی میانه رو مورد علاقه نیستند. ترامپ نامزد مناسبی برای پر کردن این خلاء است.
کاریزمای رهبری مانند ترامپ از ایده اغوا کننده محافظت از پاکی ملت "واقعی" در برابر "انحطاط خارجی" ناشی میشود. رای دهندگان جناح راست در ایالات متحده به طور فزایندهای رهبران سیاسی میانه رو جریان خود را ناتوان از ارائه راه حلهای عملی برای مشکلاتی که در جامعه میبینند تصور میکنند. این وضعیت مسیری عالی را برای رهبران پوپولیست و افراطی مانند ترامپ هموار میکند. برای جناح راست افراطی هیچ گزینه دیگری قابل اجرا نیست.
یک راه رو به جلورهبران افراطی و نئوفاشیست به درگیریهای خشونت آمیز در جوامع از پیش قطبی شده دامن میزنند. بنابراین، چالش اصلی تلاش برای بازگرداندن اعتدال است. محافظه کاری انتقادی، منطقی و بالغ سالم باید از بیعقلی نئوفاشیسم و مردم سرخورده نجات یابد.
دولتها باید نارضایتیهای اجتماعی را جدی بگیرند. ما باید همه چیز را از شرایط ملموس مانند هزینههای دلهره آور زندگی گرفته تا مسائل عمیقی مانند اولویت دادن به سیستمها بر فرد مورد بررسی قرار دهیم. تنها هوشیاری و مشارکت فعال در فرهنگ مدنی و زندگی عمومی میتواند بلایی، چون نئوفاشیسم را سرکوب کند. ما باید از ظهور خطرناک نئوفاشیسم درس بگیریم.